شهدای دارالولایه سیستان زابل
شهدای زابل
| |||||
|
![]() مناجات خداوندا تو خوب ميداني که امام مظلوممان اين مظلوم که مظلوميت را از جدش حسين (ع) به ارث برده اين رهبر غريبمان فرمودهاند، که در جنگ تحميلي فرمانده کل قوا حضرت بقيهالله (عج) است، من نيز بنا به وظيفه در سنگر آمدهام. خداوندا ميخواهم که همچون شهدا مردانه به راه آنها قدم بردارم، و تا آخرين قطره خون راه آنها را ادامه دهم، ميخواهم همچون دوستانم به سوسوي آن ستارهاي که نور اميد به من بخشيده پر بکشم.... خدايا تمامي اعضاي خانوادهام را بيامرز و حق پدر و مادرم را به جلالت خودت از گردنم با کرامت عطا فرما.... خداوندا مرا از اين دنيا دورم کن، دورم کن، با مرگ روبرويم کن، الهي آمين.... خداوندا در اين دوران انسانها چگونه فکر ميکنند، چه ميبينند، چه ميکنند آيا کساني که در پشت ميزهاي رياست و مقامهاي دنيوي خود را ميبينند اين فکر را نميکنند که قبل از آنها کساني ديگر بودهاند که اينها جانشين آنها شدهاند و آيا فکر نميکنند که روزي خواهند مرد؟ خداوندا من نه بهشت ميخواهم نه شهادت. من ولايت ميخواهم! ولايت مولا علي (ع) مرا به ولايت مولاي علي بميران و آن جناب را در شب اول قبر به فريادرسي من برسان، خدايا ما را از دوستان حسين (ع) قرار داده تا در آخرت از کساني باشيم، که با خون، حسين (ع) را ياري نمودهاند، و در راهي که حسين (ع) شهيد شده است، کشته شده باشند، خداوندا اگر ره گمکردهام رهنما ميجويم، اگر در اين راه نتوانستم دوست و آشنا و همقلب پيدا کنم تو را ميجويم، زيرا ميدانم که تمامي دوستيهاي دنيا فقط و فقط چند صباحي بيشتر نيست و آنچه باقي ميماند دوستي با توست، آنچه براي انسان باقي ميماند نامي نيکوست و آنچه به درد ميخورد، توشه و هزينه سفري است که من عاصي تاکنون آن را از دست دادهام و با اعمال خود که اکنون درک کردهام که براي سرانجام کارم به درد نميخورد زيرا ممکن است، (حتماً) رضايت غير از تو نيز در آن دخالت داشته باشد، و اين کارها به جز ريا چيزي نبوده است. بنده ذليل و بيچاره خداوند بنده فاني حسينعلي عالي ![]() دستنوشته (درمدح شهيد يوسفالهي) سلام به روان مطهر تو اي بزرگ، اي استاد گرامي، سلام بر تو که با رفتن تو خانه دل ما غمکده دوران شد، سلام بر تو که با از دست دادن تو واحد اطلاعات عمليات لشکر 41 ثارالله بيياور شد، سلام ما بر تو اي شهيد اي گلگونکفن کربلاي ايران، اي کسي که نمونه کامل مبارزه و انسانيت و قربت بودي، اي کسي که به حق از انصار امامحسين (ع) بودي، اي کاش نويسندهاي زبردست بودم تا ميتوانستم شمهاي از خصوصيات تو را بگويم.... با ما نيز بگوئيد اي شهيدان تا در راه شما قدم برداريم و به جوار شما بياييم، شما مؤذن مکتبيد، که در چشمان شما نور ايمان و در نگاههايتان انتظار شهادت جلوهگر بود، با ما بگوئيد اي لالههاي سرخ، از آزادگان و اي وارستگان اي رهروان حسيني اي راهيان کوي دوست، که شما را سوسوي کدامين ستاره خوانده است، و چه کردهايد تا به او رسيدهايد و هميشه سخن ازعروج و پرواز بر لب داريد دست ما را بگيريد و به آن سو راهنمايي کنيد و در اين دنيا تنها نگذاريد.
|